شنبه رفتیم یه فروشگاه بزرگ . اونجا برای من تنها یه چیز عجیب داشت و اون این بود که یه عالمه بادکنک به همه جا وصل کرده بودن بعد وقتی من کلی ناله میکردم و التماس یکی از اونها رو باز میکردن و بهم میدادن بعد تا از دستم ول میشد بیخودی میرفت میچسبید به سقف فروشگاه و دیگه قد کسی نمیرسید تا اونو برای من بیاره واقعا عجیب بود...
الهی من قربون پسرم برم ناناز من که رفتی اون نی نی رو آروم کردی
سلام عزیزم خوبى معلومه حسابى بهت خوش میگذره ایشاالله همیشه شاد باشى مامانت رو از طرف من ببوس دلم براش تنگ شده دوستون دارم
سلام شما خوبین. انشاله به زودی به خانه خودمان می رویم و تماس می گیرم. حنانه جان را ببوس