فرزند سوم

خاطرات مربوط یه علیرضا

فرزند سوم

خاطرات مربوط یه علیرضا

من دیگه راه میرم!!

مامان همش میگفت که امیرپارسا وقتی یک سالش بود راه میرفت حتی از روی جوب آب هم بلد بود رد بشه صدرا هم توی یکسالگی راه میرفت و انگار فقط من تنبل بودم تا اینکه من بالاخره به خودم اومدم و درست در پایان سیزده ماهگی شروع به راه رفتن کردم اینبار مامان از راه رفتن من تعریف کرد و گفت اون دو تا اول که میخواستن راه برن باید تا کنار دیوار یا مبل میرفتن و با کمک اونها بلند میشدن بعد میتونستن راه برن ولی من دستهام رو روی زانوم میزارم و خودم بلند میشم و راه میرم به قول دادا صدرا من بهترم که بلدم خودم بلند بشم خلاصه من الان یک ماه هست که خودم راه میرم اوایل بعد از چند قدم میافتادم ولی الان همش راه میرم حتی با کفش و توی فروشگاهها و توی خیابون

نظرات 1 + ارسال نظر
خاله ریحانه یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 20:07

سلام پسرخوشگلم.قربونت برم من.پاشو اینقدر راه بیا که بیای برسی ایران و بپری تو بغل خودم منم محکم بغلت کنم.هنوز یادت هست ناز کردن؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد